درگاه نشر آثار سعید فرض پور

نوشته های داستانی و غیر داستانی

درگاه نشر آثار سعید فرض پور

نوشته های داستانی و غیر داستانی

سعید فرض پور، نویسنده و مدرس داستان نویسی است که حرفه خود را از ۹ سالگی شروع کرده. حوزه فعالیت او ژانر فیکشن فانتزی است. سه گانه ی رویافروش را طی هفده سال نگاشته و از سال ۱۳۹۴ مشغول به آموزش هنر جویان داستان نویسی است.
نشانی پایگاه رسمی saeedfarzpour.com
نشانی پایگاه نشر آثار saeedfarzpour.ir

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات

۱۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «رویا فروش» ثبت شده است

آدام و دختر خوانده‌اش نیلسا زیر نور ستارگان ایستاده بودند و به آسمان شب جنوبگان نگاه می‌کردند، تارنار همچون جواهری درخشنده و تابناک در دستان دخترک می‌درخشید. آدام با طمانینه گفت: فقط وقتی که بدونی کمتر از چند روز یا چند ماه زنده ای، قدر
لحظه ها رو که مثل دونه های الماس، هر روز به زندگیت سرازیر میشه می فهمی. اونوقته که ارزش هر ثانیه رو درک میکنی. با خودت فکر های دور و دراز می‌کنی. همه‌ی اون کارهایی که میتونستی انجام بدی و پشت گوش انداختی؛ همه ی اون آدمهایی که 
می‌تونستی بهشون عشق بورزی ولی نشد.

ما در پایان راه بیشتر از هر زمان دیگری دچار حسرت میشیم تا آرامش. همیشه دنبال نداشته هامون میریم و از دیدن داشته ها
غافلیم. این طبع انسان های فانی است.

سعید فرض پور
 رویا فروش
خاموشی یک رویا

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ اسفند ۰۰ ، ۱۲:۵۸
سعید فرض پور

رویا فروش، برای آنها توضیح داد که همه ی انسان‌ها دارای نیروهای شگفت انگیزند ولی غافل از این قدرت، به روزمرگی و رفع نیاز خو گرفته‌اند. برایشان شرح داد که چگونه دشمن بزرگ آنها، انسان‌ها را در خواب غفلت فرو برده و چگونه ارزش‌های انسانی را در نظر بسیاری از مردمان خوار و ذلیل جلوه داده، از دنیایی که از دست رفت برایشان سخن گفت و از مفاهیمی همچون عشق، فداکاری و انسانیت که هر چند اندک اما همچنان قدرتمند، در میان اقلیتی قلیل زنده مانده بود. 📚رویا فروش، اقلیت

سعید فرض پور

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ اسفند ۰۰ ، ۱۰:۳۷
سعید فرض پور

دم غروب دلم برای عزیزانم تنگ میشود.
برای مادرم، مادرم که حالا سویی به چشمانش نمانده. برای برادرم که فرسنگ‌ها از ما فاصله دارد اما قلبم به یادش میتپد. برای تو که اینجا میان شهر ما هستی و من بوی تو را در هوای شهر نفس می‌کشم. دلتنگی‌های کوچک من با غروب آفتاب خواهند رفت، آخر سیاهی شب از خودِ ماست، شبیه زندگی ماست. اتاق تنگ و کوچک، بوی غذای مادر و بعد انتظار برای یک صبحِ دیگر؛ طلوعی دیگر.

سعید فرض پور.

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ آبان ۰۰ ، ۲۳:۰۲
سعید فرض پور

باید خوب بود و قوی بود و گریه رو یواشکی توو خلوت کرد.
کسی نباید بویی ببره غمگینی،
آدما نامردن.

سعید فرض پور.

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ آبان ۰۰ ، ۲۳:۰۴
سعید فرض پور

تو که تمام شوی، من آغازِ یک داستانِ بلند خواهم شد.

سعید فرض پور.

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ آبان ۰۰ ، ۲۲:۵۳
سعید فرض پور


آنقدر در نبود تو خیابان های شهر را پیاده قدم زدم تا اشکهایم تمام رد پایت را از خاطرم شست.
هیچ کس نفهمید چه بر سرم آمد در این استحاله دردناک؛ حتی تو.
در نهایت، سهم خاطره ها شدی.

سعید فرض پور.

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ آبان ۰۰ ، ۰۱:۴۵
سعید فرض پور

در تمام سال‌های زندگی، مورد تمسخر عوام بودم. همیشه آنها یک سوی جاده بودند و من تنها، سوی دیگر جاده. گاهی مسافرانی شبیه خود را میدیدم که مثل من خلاف جهت در حرکت بودند اما خب آنها هم در مسیر های مختلف زندگی می‌رفتند و ناپدید می‌شدند. این تنهایی و جاده ی خالی از همسفر همیشه آزار دهنده بود تا اینکه روزی خورشید با من صحبت کرد. گفت جدا از خور و خواب خشم و شهوتی. برای همین است که مورد تمسخری. خورشید شراره‌های روشنایی‌اش را بر سینه‌ام تابانید و گفت:« به درون بنگر.» سالها گذشت تا مفهوم کلام خورشید را یافتم. من ندای وجدانم را می‌شنیدم، و وجدان صدای خداست. "آن را که رو به سوی نور بود دیگران تاریک می‌دیدند."
سعید فرض پور.

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ آبان ۰۰ ، ۲۲:۵۹
سعید فرض پور

رویا دری است کوچک و مخفی، درون ذهنمان. هر جا که شرایط زندگی سخت شد سراغ آن در را بجویید. رویا‌ها کاربرد بینظیری دارند. در حالی که اغلبِ مردم، به رویا پردازی واژه متوهم یا غیره اطلاق میکنند اما رویا ها در واقع سطح آشفتگی ذهنی شما را پایین آورده، به افکارتان نظم می‌بخشند. هیچ جادویی در کار نیست، رویا ها برای این به تحقُق میرسند که ذهن شما به ضرب آهنگ مطلوب برای برنامه ریزی میرسد.
سعید فرض پور.

۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ آبان ۰۰ ، ۱۸:۱۸
سعید فرض پور

زمانی خواهد رسید که هیچ کدام از استدلال‌هایتان پذیرفته نخواهد شد. رابطه‌ی شما از آن حس عاشقانه تهی شده، حس می‌کنید در حال تقلای بیهوده هستید. آن وقت باید بار و بندیلتان را ببندید و بروید. مسئله دیده شدنِ جای خالیتان نیست؛ مسئله حتی دیده شدن خوبی‌ها و بدی‌هایتان هم نیست؛ مسئله این است که شما میروید تا جواب این سوال را بیابید؛ بیابید که آیا بودنتان برای فرد مقابل اهمیت داشته یا نه. آنوقت دو حالت اتفاق خواهد افتاد؛ یا مهم بودید یا نبودید؛ اگر مهم بودید که همیشه پایان این رفتن به بازگشت ختم خواهد شد و اگر هم نبودید همان بهتر که رفتید.
سعید فرض پور.

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ آبان ۰۰ ، ۲۲:۱۷
سعید فرض پور

به همین سادگی، یک روز صبح بیدار میشوی و میبینی آن آدم سابق نیستی. علایقت، تعلقاتت و هر آنچه تا پیش از این، مهم بود ناگهان بی اهمیت میشود. تحول همچون مرگ ناگهان از راه میرسد و تو را در مسیر جدیدت قرار میدهد؛
به همین سادگی...

سعید فرض پور.

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ آبان ۰۰ ، ۲۲:۰۵
سعید فرض پور