درگاه نشر آثار سعید فرض پور

نوشته های داستانی و غیر داستانی

درگاه نشر آثار سعید فرض پور

نوشته های داستانی و غیر داستانی

سعید فرض پور، نویسنده و مدرس داستان نویسی است که حرفه خود را از ۹ سالگی شروع کرده. حوزه فعالیت او ژانر فیکشن فانتزی است. سه گانه ی رویافروش را طی هفده سال نگاشته و از سال ۱۳۹۴ مشغول به آموزش هنر جویان داستان نویسی است.
نشانی پایگاه رسمی saeedfarzpour.com
نشانی پایگاه نشر آثار saeedfarzpour.ir

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات

۱۸ مطلب با موضوع «اجتماعی» ثبت شده است

بیشعوری مهمترین بیماری مُسری در جهان است که از یک والد بیشعور به فرزندان بیگناه منتقل شده، بدون مرز، بدون زمان و مکان، پیوسته در حال گرفتن قربانیست. می‌شود از برآیند رفتارهای انسان بر روی کره زمین به این نتیجه رسید که ما مهمترین خطر بالقوه برای انقراض خود را همچنان دست کم گرفته ایم.

سعید فرض پور

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ اسفند ۰۰ ، ۱۲:۱۶
سعید فرض پور

اصلا باید در زندگی چیزهایی را از دست بدهی تا قدر بدانی، همه همین طور هستند، همه، چیزهای با ارزشی را از دست داده اند که اینک وقتی در خلوت با خود می اندیشند، بغض گلویشان را میگیرد. اما این فقط یک روی سکه است، روی دیگرش آنجاست که از خود میپرسند آیا از دست دادن ما برای دیگران همینقدر دردناک بوده؟ انگاه در سکوت، اشکهایشان را با گوشه آستین پاک میکنند، بلند میشوند و راه می افتند میروند پی زندگیشان، اینبار کمی محکمتر، کمی روشن تر.

 

سعید فرض پور


 

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ اسفند ۰۰ ، ۱۰:۴۸
سعید فرض پور

یه چیزایی هست که دیگه توی زندگی آدم تکرار نمیشه، مثلا عشق اول، یا یه روزهای خوش توی کودکی، یا دوران دانشجویی یا...
بعد که سن و سالت بالا میره میبینی خیلی از این مفاهیم دروغ بوده. مردم صد بار عاشق میشن و هر بار هم به نفر بعدی میگن عشقم عاشقتم، یا وقتی طعم اولین درآمد بالا رو میچشی میفهمی دوران خوش کودکی همچین لذت خاصی هم نداشته،
بعد یا به اون چیزها رسیدی که در تو میلش فرو میشینه و یا نرسیدی که میشه برات یه عقده، اونجاست که شروع میکنی به شکستن ساختارها و شکل دادن به دنیای خودت. اونجاست که میفهمی تنها هستی و این تنهایی هم حُسنه و هم درد، یاد میگیری تا به دیگران تا اونجایی گوش بدی که پاشونو توی حریم امنت نزارن و میفهمی تمام زندگی یه بازی ابلهانه است برای اینکه در این نزاع همیشگی اراده ها، یکی بازیگر باشه و هزاران نفر تماشاچی.
دست اخر، بی خیال همه چیز میشی.

سعید فرض پور

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ اسفند ۰۰ ، ۱۰:۲۲
سعید فرض پور

امان از دست عکس‌ها؛ آن دسته عکس‌هایی را میگویم که از آدم‌های زندگیمان گرفته ایم. هر چقدر که قدیمی‌تر باشند حس عجیب و غریبشان هم بیشتر می‌شود. آدم‌هایی که ممکن است سال‌ها از زندگی ما بیرون رفته باشند، حتی اکنون به یادمان هم نباشند اما همچنان در آن تک فریم به ما لبخند میزنند. آدم‌های رفته، زنده، مرده، دوست‌ها صمیمی‌ها، دشمن‌ها، همه و همه روزی مسیر داستانِ زندگیشان با مسیر ما یکی بوده؛ شاید هنوز هم با ما باشند شاید سال‌هاست که رفته‌اند پی کار خودشان. عکس‌های قدیمی بسته به آدمی که در تصویر میبینیم یا از شدت شادی ما را به آسمان میبرند و یا از شدت اندوه زمین می‌زنند.

سعید فرض پور.

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آبان ۰۰ ، ۰۰:۴۸
سعید فرض پور

 

شادی و رنج دو سوی الاکلنگ زندگی هستند.
در دل هر رنجی شادی نهفته است و در دل هر شادی، رنجی توامان.

سعید فرض پور.

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آبان ۰۰ ، ۰۰:۳۶
سعید فرض پور

به مسیر روشنی که پشت سر گذاشتم فکر میکنم. گاهی شکست خوردم  اما هیچ وقت بازنده نبودم...

سعید فرض پور.

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ آبان ۰۰ ، ۲۳:۱۳
سعید فرض پور

دم غروب دلم برای عزیزانم تنگ میشود.
برای مادرم، مادرم که حالا سویی به چشمانش نمانده. برای برادرم که فرسنگ‌ها از ما فاصله دارد اما قلبم به یادش میتپد. برای تو که اینجا میان شهر ما هستی و من بوی تو را در هوای شهر نفس می‌کشم. دلتنگی‌های کوچک من با غروب آفتاب خواهند رفت، آخر سیاهی شب از خودِ ماست، شبیه زندگی ماست. اتاق تنگ و کوچک، بوی غذای مادر و بعد انتظار برای یک صبحِ دیگر؛ طلوعی دیگر.

سعید فرض پور.

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ آبان ۰۰ ، ۲۳:۰۲
سعید فرض پور

باید خوب بود و قوی بود و گریه رو یواشکی توو خلوت کرد.
کسی نباید بویی ببره غمگینی،
آدما نامردن.

سعید فرض پور.

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ آبان ۰۰ ، ۲۳:۰۴
سعید فرض پور

از هر هزار نفر شاید یکی ستاره بشه و بقیه نظارگر، اما هیچ ستاره ای بدون نظاره گرها ستاره نمیشه، ما همه قهرمانیم، دنبال ستاره ها نباشیم.
سعید فرض پور.

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ آبان ۰۰ ، ۲۳:۳۶
سعید فرض پور

در تمام سال‌های زندگی، مورد تمسخر عوام بودم. همیشه آنها یک سوی جاده بودند و من تنها، سوی دیگر جاده. گاهی مسافرانی شبیه خود را میدیدم که مثل من خلاف جهت در حرکت بودند اما خب آنها هم در مسیر های مختلف زندگی می‌رفتند و ناپدید می‌شدند. این تنهایی و جاده ی خالی از همسفر همیشه آزار دهنده بود تا اینکه روزی خورشید با من صحبت کرد. گفت جدا از خور و خواب خشم و شهوتی. برای همین است که مورد تمسخری. خورشید شراره‌های روشنایی‌اش را بر سینه‌ام تابانید و گفت:« به درون بنگر.» سالها گذشت تا مفهوم کلام خورشید را یافتم. من ندای وجدانم را می‌شنیدم، و وجدان صدای خداست. "آن را که رو به سوی نور بود دیگران تاریک می‌دیدند."
سعید فرض پور.

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ آبان ۰۰ ، ۲۲:۵۹
سعید فرض پور