برای من که سی و چند سال از عمرم گذشته زندگی معنای متفاوتی پیدا کرده. قدیمتر ها وقتی بزرگی با من صحبت میکرد نمیتوانستم خودم را جای ذهن او قرار بدهم اما اکنون میتوانم. وقتی با دوستانی کوچکتر از خودم صحبت میکنم فورا دوران گذشته ام به یادم می آید. از منظر چشمهایشان به خودِ بزرگسالم نگاه میکنم و همینطور وقتی با پیر مردها حرف میزنم درک میکنم که چه صدای سکوتی در میان نگاهشان سو سو میزند. انگار که آنها هم خود را در سن و سال من تصور میکنند. زندگی از دید من همین است. جاده ای بین دو واقعه، زندگی و مرگ که در این مسیر همه ی مرگ ها و زندگی ها، سختی ها و آسانی ها، وصال ها و فراق ها، و یک عالمه، ها های دیگر به سراغت میاید تا به تو بفهماند زندگی فراتر از همه این، ها هاست.
سعید فرض پور.