درگاه نشر آثار سعید فرض پور

نوشته های داستانی و غیر داستانی

درگاه نشر آثار سعید فرض پور

نوشته های داستانی و غیر داستانی

سعید فرض پور، نویسنده و مدرس داستان نویسی است که حرفه خود را از ۹ سالگی شروع کرده. حوزه فعالیت او ژانر فیکشن فانتزی است. سه گانه ی رویافروش را طی هفده سال نگاشته و از سال ۱۳۹۴ مشغول به آموزش هنر جویان داستان نویسی است.
نشانی پایگاه رسمی saeedfarzpour.com
نشانی پایگاه نشر آثار saeedfarzpour.ir

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات

زمانی خواهد رسید که هیچ کدام از استدلال‌هایتان پذیرفته نخواهد شد. رابطه‌ی شما از آن حس عاشقانه تهی شده، حس می‌کنید در حال تقلای بیهوده هستید. آن وقت باید بار و بندیلتان را ببندید و بروید. مسئله دیده شدنِ جای خالیتان نیست؛ مسئله حتی دیده شدن خوبی‌ها و بدی‌هایتان هم نیست؛ مسئله این است که شما میروید تا جواب این سوال را بیابید؛ بیابید که آیا بودنتان برای فرد مقابل اهمیت داشته یا نه. آنوقت دو حالت اتفاق خواهد افتاد؛ یا مهم بودید یا نبودید؛ اگر مهم بودید که همیشه پایان این رفتن به بازگشت ختم خواهد شد و اگر هم نبودید همان بهتر که رفتید.
سعید فرض پور.

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ آبان ۰۰ ، ۲۲:۱۷
سعید فرض پور

به همین سادگی، یک روز صبح بیدار میشوی و میبینی آن آدم سابق نیستی. علایقت، تعلقاتت و هر آنچه تا پیش از این، مهم بود ناگهان بی اهمیت میشود. تحول همچون مرگ ناگهان از راه میرسد و تو را در مسیر جدیدت قرار میدهد؛
به همین سادگی...

سعید فرض پور.

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ آبان ۰۰ ، ۲۲:۰۵
سعید فرض پور


رابطه ی ما شبیه جنگ بود.
تو که رفتی جنگ تمام شد،
اما تکه پاره های مرا هیچ کس نتوانست جمع کند.
چشمم یک سمت، گوشم سمتی دیگر و دلم همانجا میانِ میدان جنگ جا ماند...

سعید فرض پور.

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ آبان ۰۰ ، ۲۱:۴۹
سعید فرض پور

برای من که سی و چند سال از عمرم گذشته زندگی معنای متفاوتی پیدا کرده. قدیمتر ها وقتی بزرگی با من صحبت میکرد نمیتوانستم خودم را جای ذهن او قرار بدهم اما اکنون میتوانم. وقتی با دوستانی کوچکتر از خودم صحبت میکنم فورا دوران گذشته ام به یادم می آید. از منظر چشمهایشان به خودِ بزرگسالم نگاه میکنم و همینطور وقتی با پیر مردها حرف میزنم درک میکنم که چه صدای سکوتی در میان نگاهشان سو سو میزند. انگار که آنها هم خود را در سن و سال من تصور می‌کنند. زندگی از دید من همین است. جاده ای بین دو واقعه، زندگی و مرگ که در این مسیر همه ی مرگ ها و زندگی ها، سختی ها و آسانی ها، وصال ها و فراق ها، و یک عالمه، ها های دیگر به سراغت میاید تا به تو بفهماند زندگی فراتر از همه این، ها هاست.
سعید فرض پور.

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ آبان ۰۰ ، ۱۶:۳۶
سعید فرض پور

من قرار بود برای تو بلند بلند، عاشقی کنم و از روزی که قصه ی رفتن تو را درخت های باغ از زبانم شنیده اند دیگر رمق برگ زدن ندارند.
سعید فرض پور.

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ آبان ۰۰ ، ۱۶:۱۲
سعید فرض پور

 

در آخرِ این آغاز، رویایی به سبزی باران؛
به آبی  درختان، به روشنی شب و به تاریکی خورشید به من لبخند خواهد زد.
سعید فرض پور.

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ آبان ۰۰ ، ۱۵:۵۵
سعید فرض پور

دلت که مسافرِ پاییز شد، دیگر هیچ رنگی تو را به بهار باز نخواهد گرداند...
سعید فرض پور.

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ آبان ۰۰ ، ۱۵:۴۰
سعید فرض پور

برای من زمان نامفهوم است، پنداری مبهم که برای هر شخص تعریفی منحصر به فرد دارد. گاهی به موفقیتی میرسیم که دیگر فروغی در نظرمان ندارد زیرا زمانش گذشته، گاهی به دستاوردی میرسیم که وقتش نرسیده برسیم و چون قدرش نمیدانیم به سادگی از دستش می‌دهیمش. تاکنون به دنیا از دید یک انسان کهنسال نگاه کرده اید؟ از دید یک کودک چطور؟ در حالی که زمان برای همه یکسان است اما تفاوت افکار مفهوم زمان را در هم میپیچد. در فیزیک مفهوم فضا-زمان امری بدیهی است اما من احساس میکنم در دنیای واقعیت، باید برای زمان واژه جدیدی تعریف کرد، واژه ای مانند افکار-زمان.
سعید فرض پور.

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ آبان ۰۰ ، ۱۵:۲۲
سعید فرض پور

گلها نخستین قربانیان عاشقانند؛

بعد نوبت خود عشاق است.

سعید فرض پور.

 

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ آبان ۰۰ ، ۱۵:۰۰
سعید فرض پور

قلعه‌ها همیشه به صاحب  نیاز دارند، درست مثل دل. دلتان که بی صاحب ماند حتی اگر درها بدون نفوذ باشند همیشه دزدانی هستند که از برج و باروی دلتان بالا بیایند.
دلها چه سخت به صاحبخانه محتاجند.

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ مهر ۰۰ ، ۱۴:۴۶
سعید فرض پور