درگاه نشر آثار سعید فرض پور

نوشته های داستانی و غیر داستانی

درگاه نشر آثار سعید فرض پور

نوشته های داستانی و غیر داستانی

سعید فرض پور، نویسنده و مدرس داستان نویسی است که حرفه خود را از ۹ سالگی شروع کرده. حوزه فعالیت او ژانر فیکشن فانتزی است. سه گانه ی رویافروش را طی هفده سال نگاشته و از سال ۱۳۹۴ مشغول به آموزش هنر جویان داستان نویسی است.
نشانی پایگاه رسمی saeedfarzpour.com
نشانی پایگاه نشر آثار saeedfarzpour.ir

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات

۱۱ مطلب با موضوع «عاشقانه» ثبت شده است

دم غروب دلم برای عزیزانم تنگ میشود.
برای مادرم، مادرم که حالا سویی به چشمانش نمانده. برای برادرم که فرسنگ‌ها از ما فاصله دارد اما قلبم به یادش میتپد. برای تو که اینجا میان شهر ما هستی و من بوی تو را در هوای شهر نفس می‌کشم. دلتنگی‌های کوچک من با غروب آفتاب خواهند رفت، آخر سیاهی شب از خودِ ماست، شبیه زندگی ماست. اتاق تنگ و کوچک، بوی غذای مادر و بعد انتظار برای یک صبحِ دیگر؛ طلوعی دیگر.

سعید فرض پور.

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ آبان ۰۰ ، ۲۳:۰۲
سعید فرض پور

من نگاهم به نگاهت گره خورده، تو را می‌بینم، می‌شنوم، می‌فهمم.
من برای آنچه تو برایم انجام دادی از تو سپاسگزارم.
برای همه‌ی محبت‌ها، مهربانی‌ها، شادی‌ها.
اکنون که جسمم آرام گرفته، روحم آزاد است تا تو را آنگونه که بودی ببینم؛ زیبا، پرشکوه، با وقار، مهربان.
و مهربانی ستاره ای بود درخشان، میان نور وجودت که درخشش برای من روشنی بخش بود. اینک در مسیر سبزم قدم خواهم زد و روزی تو را آن سوی دروازه‌های نور، دوباره خواهم دید، بدون هیچ درد و رنجی، شاد و خندان همان گونه که همیشه با هم بودیم.
سعید فرض پور.

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ آبان ۰۰ ، ۱۲:۳۱
سعید فرض پور

تو که تمام شوی، من آغازِ یک داستانِ بلند خواهم شد.

سعید فرض پور.

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ آبان ۰۰ ، ۲۲:۵۳
سعید فرض پور

قصه‌ی عشق‌های سوزناکِ نافرجام، شبیه قصه‌ی پاییز است؛ مرگی دردناک و تدریجی و بی صدا؛ از تابستانی پرشور تا زمستان سرد و مرده.
بی دلیل نیست که پاییز عروس فصلهاست...!

سعید فرض پور.

۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ آبان ۰۰ ، ۲۲:۴۴
سعید فرض پور


آنقدر در نبود تو خیابان های شهر را پیاده قدم زدم تا اشکهایم تمام رد پایت را از خاطرم شست.
هیچ کس نفهمید چه بر سرم آمد در این استحاله دردناک؛ حتی تو.
در نهایت، سهم خاطره ها شدی.

سعید فرض پور.

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ آبان ۰۰ ، ۰۱:۴۵
سعید فرض پور

من رفتنی هستم، مثل باد
ماندنی نیستم، مثل رود
اما خاطراتم را نگاه دار
بی شک دورانی خواهد رسید که خواهی فهمید یک درخت سایه گستر، چطور از جفای تبرت آرزوی رفتن کرد.
سعید فرض پور.

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ آبان ۰۰ ، ۲۳:۲۲
سعید فرض پور

زمانی خواهد رسید که هیچ کدام از استدلال‌هایتان پذیرفته نخواهد شد. رابطه‌ی شما از آن حس عاشقانه تهی شده، حس می‌کنید در حال تقلای بیهوده هستید. آن وقت باید بار و بندیلتان را ببندید و بروید. مسئله دیده شدنِ جای خالیتان نیست؛ مسئله حتی دیده شدن خوبی‌ها و بدی‌هایتان هم نیست؛ مسئله این است که شما میروید تا جواب این سوال را بیابید؛ بیابید که آیا بودنتان برای فرد مقابل اهمیت داشته یا نه. آنوقت دو حالت اتفاق خواهد افتاد؛ یا مهم بودید یا نبودید؛ اگر مهم بودید که همیشه پایان این رفتن به بازگشت ختم خواهد شد و اگر هم نبودید همان بهتر که رفتید.
سعید فرض پور.

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ آبان ۰۰ ، ۲۲:۱۷
سعید فرض پور


رابطه ی ما شبیه جنگ بود.
تو که رفتی جنگ تمام شد،
اما تکه پاره های مرا هیچ کس نتوانست جمع کند.
چشمم یک سمت، گوشم سمتی دیگر و دلم همانجا میانِ میدان جنگ جا ماند...

سعید فرض پور.

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ آبان ۰۰ ، ۲۱:۴۹
سعید فرض پور

من قرار بود برای تو بلند بلند، عاشقی کنم و از روزی که قصه ی رفتن تو را درخت های باغ از زبانم شنیده اند دیگر رمق برگ زدن ندارند.
سعید فرض پور.

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ آبان ۰۰ ، ۱۶:۱۲
سعید فرض پور

گلها نخستین قربانیان عاشقانند؛

بعد نوبت خود عشاق است.

سعید فرض پور.

 

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ آبان ۰۰ ، ۱۵:۰۰
سعید فرض پور